به شکوفهها، به باران، برسان سلام ما را

«آریان شعبان» هنرمند عرصه تئاتر لرستان در یادداشتی به مناسبت نخستین پنجشنبهای که «محمدتقی حسنوند» هنرمند لرستانی در میان ما نیست؛ نوشت: او از جنس آن هنرمندانی بود که میدانی حتی اگر پردهها فرو افتند، نقشهایش در دلها باقی خواهند ماند.
آریان شعبان، نویسنده، بازیگر و کارگردان تئاتر: در دنیای بیکران هنر، هنرمندانی بودند که بیآنکه در هیاهوی پرزرقوبرق دنیا گم شوند، با سکوتی دلنشین، ردای عشق بر دوش کشیده و زمین را به بوی باران آغشته کردند. «محمدتقی حسنوند»، یکی از هنرمندان شیدای زمانه بود؛ کسی که از سال هزار و سیصد و شصت و پنج، اولین قدمهایش را در مسیر نور برداشت و برصحنهی تئاتر با ایفای نقش در نمایش «سروش»، به نویسندگی جلال لشکرآرا و کارگردانی محمدرضا صادقینصب، آغازگرِ قصهای جاودانه شد.حسنوند، بازیگری نبود که فقط نقشها را بازی کند، او هنرش را زیسته بود. صدای گرم و گوشنوازش، مانند نسیمی بود که دلها را میلرزاند. هرگاه ایفای نقشی در میان نبود، پشت صحنه با آوازی دلنشین، بازیگران را همراهی میکرد؛ و همین آوازهای پراحساسش، گاهی تماشاچیان را بیش از هر صحنهای متاثرومنقلب میکرد. او صدایی داشت که انگار از دل زمین برمیخواست و به آسمان میرسید. هر نمایش او، شکوفهای از باران و نوری در تاریکی بود. از رویای جوان و دیب گرفته تا مأمور، صدای سیمره و آفتاب و گل. اما حکایت صدای پای آب، داستان دیگری است. در این نمایش، وقتی پایش آسیب دید، باز هم صحنه را ترک نکرد. با پایی دردمند، اما دلی سرشار از عشق، ایفای نقشش را ادامه داد. و در همان شبها، با صدای خود، نغمهای از امید و اندوه را در گوشها زمزمه کرد. حسنوند در جشنوارهها و فستیوالهای متعدد نیز درخشید. از جشنواره هنری ادبی روستا، که ترجمه ای از عشق و سادگی انسان بود... تا فستیوالهای معتبر آن زمان دانشآموزی، که عشق به تئاتر را در دلهای نوآموزان کاشت؛ وجشنوارههای استانی، منطقهای و کشوری، که در آنها جوایز بیشمار بازیگری را از آن خود کرد. او نهتنها درخشید، که در هر جشنوارهای که پا گذاشت، نشانی از مهر و توانایی خود بر جا گذاشت. او هنرش را چون آوازی بیپایان در دل مخاطبانش کاشت و جایزهها را نه به عنوان افتخار، که چون نشانی از مسئولیت بر دوش گرفت. در عرصهی تلویزیون نیز، حسنوند با تلهتئاترهای تماشایی و هنرمندانه و برنامههای طنز دلنشینش، خانهها را روشن و لبها را خندان کرد. او از جنس آن هنرمندانی بود که میدانی حتی اگر پردهها فرو افتند، نقشهایش در دلها باقی خواهند ماند. در مسیر درخشان هنر، او تنها نبود. نسلی در کنار او، به هنر تئاتر جان بخشیدند؛ نسلی که هنوز هم تئاتر این مرز و بوم از عمق تلاش و ذوق آنان تغذیه میکند. همراهان او، هنرمندان برجستهای چون علیرضا چنگیزیان، محمد کرمالهی، احسان خسروانی، سید نوری موسوی، رامین صادقی، مهیاره صادقی، مهری پاکزاد، افشین چگنی،نوراله ملکی، مهرداد احمدوند و رضا رضایی بودند؛ نامهایی که هر یک ستارهای درخشان در آسمان فرهنگ و هنر لرستان و ایراناند. آنان نهتنها در دوران خود، بلکه اکنون نیز عاشقان اعتلای هنر تئاتر در این سرزمین هستند.نسل تئاتر دههی شصت، نسلی فرهیخته و پرتلاش بود که چون رودخانهای خروشان، جریان خلاقیت و شور را به صحنهها آورد. از آن روزها تا به امروز، صدای پای آن نسل هنوز در سالنهای تئاتر طنینانداز است. و اما روزی رسید که صدای پای محمد تقی حسنونددیگر بر صحنه نبود. آن قلبی که روزگاری برای هنر و زیبایی می طپید، در سکوتی سنگین آرام گرفت؛ و شاید همین سکوت، شکلی از هنر بود که به جهان هدیه کرد. مرگش غمناک بود، تلخ چون شبی بیستاره؛ در تنهایی ، روح او به آرامشی ابدی پر کشید و خبر رفتنش بر دلها سنگینی کرد. اما آیا هنرمندی چون او میتواند بمیرد؟نه، هنرمند هرگز نمیمیرد. جسم او شاید از میان ما رفت، اما ردای روحش در نسیم نمایشهایش باقی است. نقشهای او همچون بارانی در جان مردمان جاریست و خاطرهی هنر نمایی هایش در ذهنهای عاشقان هنر زنده است. او از صحنهی خاکیِ زمین رفت، اما در صحنهی بی پایان خیال، هنوز ایفای نقش می کند و با طنین گوشنواز صدایش دلها را می لرزاند. محمدتقی حسنوند، همچون رویایی در آسمان هنر، جاودانه خواهد بود. به شکوفهها، به باران، سلام ما را برسان، و بدان که هر نسیمی که بر دل خاک میوزد،پژواکی از حضور توست.