در حال بارگذاری ...

بازیگری به زبان ساده

بازیگر کیست؟ برای بازیگر تعاریف متعددی وجود دارد، از جمله می‌توان گفت: بازیگر، پرسوناژ یا اکتور؛ به کسی گفته میشود که یک سری حرکات را بر مبنای تحلیل شخصیت و بر اساس بیان همراه با حس به تماشاگران ارائه می دهد. بطور ساده می توان گفت: بازیگر فردی است که برای ایفای نقش خاصی انتخاب می‌شود.

بازیگر مانند هر انسان زنده صاحب صدا، چهره و حالتی خاص است که با سرشت او آمیخته شده تغییر می کند تا بتواند خودش را با نقشی که بر عهده دارد تطبیق دهد.

بازیگر دو روح دارد در یک جسم، یعنی خودش و شخصیتش در یک جسم روی صحنه و روح خودش و جسم خودش.

تعریف بازیگر از نظر برخی صاحب نظران

استانیسلاویسکی؛ بازیگر کسی است که توانایی بازگو کردن افکار شخص دیگران، توانایی واگذار کردن کامل خود در خدمت هیجانات کسی دیگر و آفرینش اعمال کسی دیگر را دارد آنچنان که گویی این اعمال از خودش سر میزند.

رابرت دنیرو؛ از نکات بازیگری این است که به شما اجازه می دهد زندگی سایر مردم را تجربه کنید بی آنکه بهایش را بپردازید.

استایگزاین می‌گوید؛ بازیگر با شکوه به نظر میرسد اما این کاری است که پیش از همه چیز باعث می شود به خدا شبیه شوم، من می کوشم یک انسان بسازم او هم همین کار را می کند.

استراسبرگ می‌گوید؛ بازیگر یک هنرمند خلاق است که باید عقاید، آرا، مفاهیم و لغات نویسنده اثر را در نمایش زنده کند.

 

الکساندر تایروف می‌گوید؛ بازیگری ترکیبی است از احساس و شکل منتج از تخیل خلاق بازیگر.

گروتفسکی می‌گوید؛ بازیگر کسی است که چون کشیش مناجات دراماتیک می آفریند و در عین حال تماشاگر را به تجربه کردن وا می دارد، یعنی ایجاد یک نقش روانی بین خود و تماشاگر.

اورلی هولتن: بازیگر وانمود می کند کسی دیگر است و نقش های خیالی معینی را بازی می کند.

مه برهولد می‌گوید؛ انسان نیاز ندارد روی صحنه کوشش کند تا خالق انسان دیگری باشد بلکه برعکس باید با ارائه هنر خود دنیای شگفت انگیزی خلق کند که در آن هم تماشاچی بیاموزد و هم سرگرم شود.

هگل فیلسوف آلمانی می‌گوید؛ بازیگر با تمام وجود با قیافه، چهره و با صدای خود هنرآفرینی می کند. وظیفه او این است که خویشتن را با نقشی که بر عهده دارد یکی سارد.

صدا، حرف زدن، حالتهای حسی و بطور کل همه اعمال و اندیشه های او با نقشی که دارد منطبق باشد. باید همه چیز خود را فراموش کند تا احساس و حس دیگری را نشان دهد.

بازیگری چیست؟

بازیگری پاسخگویی به محرک های محیطی است. بازیگری در تعریف عینی یعنی؛ حضور زنده بازیگر روی صحنه. در اینجا (حضور) یعنی اشغال بخشی از فضا توسط بدن که با اندیشه و احساس توأم است و (صحنه) در این تعریف یعنی هر نوع فضای بازی.

ابزار بازیگری

 

همانطور که میدانید هر کاری به وسایل و ابزاری نیازمند است. بازیگر هم از این قائده مستثنا نیست با این تفاوت که ابزار بازیگری اجسام خارجی نیستند.

بطور خلاصه ابزارهای بازیگری عبارتند از: الف- ذهن: هر بازیگری باید ذهنی پویا و خلاق داشته باشد.

برای بازیگر راه یابی به احساسات درونی نقش از ابزار ارزشمند است. اگر بازیگر شخصیت، موقعیت و خصوصیات درونی نقش را حس کند می تواند ایفای نقش درستی را داشته باشد.

تخیل: به بازیگر کمک می کند بدون دیدن و انجام عملی وقایع را در ذهن شکل دهد.

خلاقیت: مهمترین رکن هنر  خلاقیت است. برای بوجود آوردن هنر، خلاقیت ضروری است در غیر این صورت هنر بوجود نمی آید بلکه مهارت شکل می گیرد. مثلاً: طراح ساختمان با فکر و اندیشه یک عمارت را طراحی می کند اما سازنده ساختمان ( اجرا کننده) براساس الگوهای طراحی شده توسط طراح ساختمان آن را می سازد.

تقلید و وانمود کردن: انسان در زندگیبا استفاده از تقلید مسائل فراوانی را می آموزد. با توجه به این امر برخی روانشناسان بر این باورند که انسان دارای استعداد تقلید است.

تقلید بر دو نوع است

1- تقلید اشیاء موجود در طبیعت

2- تقلید کردار و اعمال آدمی که شامل: 1- تقلید عینیات   2- تقلید ذهنیات

 

دقت: ما با کمک حواس پنجگانه احساس می کنیم پس تقویت دقت مستلزم تمرین و است.

حافظه: ویژگیهای اشیاء، اشخاص و حیوانات موجب باقیماندن مهمترین ویژگیها در حافظه می شود.

شنیدن: برای تمرین این آیتم باید:

1-در جاهای مختلف بی حرکت مانده و چشمان خود را ببندیم و به صداها گوش فرا دهیم.

2-با چشمان بسته تا آنجا که میتوانیم راه برویم ( در مکان ها و جاهای امن و بی خطر)

لمس کردن: می توان چشم ها را بست و با لمس وسائل و اشیاء سر راه خود مسیر را پیدا کنیم.

بو کردن: بخشی از اتاق، باغچه یا کوچه وغیره را انتخاب نموده وبوهای مختلف را تشخیص دهید.

نگاه کردن: همه انسانها با چشمان خود محیط اطراف را می بینند اما وقتی خواهند توانست به تعقل و تفکر بپردازند که نگاه کردن ظاهری به دیدن مبدل گردد (با دقت زیاد دیدن).

دیدن: دیدن به معنای عمق و باطن چیزی است

مشاهده: یکی از نشانه های بارز هر هنرمند مشاهدات دقیق و قوی اوست، هنرمند باید خوب ببیند و درک صحیح از وقایع داشته باشد.

تمرکز: بازیگر تمرکز صحنه ای داشته باشد و به چیز دیگری فکر نکند.

 

محیط: انسان سخن گفتن را از محیط اطرافش می آموزد پس یک بازیگر به محیط و افراد اطرافش توجه میکند تا دقیقاً به شخصیت های اطرافش برسد.

ب- بیان

بیان مهمترین عامل بازیگری است، بازیگر با بیان خوب و ورزیده و تکنیکی می تواند احساسات،تفکرات و اندیشه های شخص مورد تقلید را در نمایش برای ما آشکار سازد.

کلام: یا اصطلاحاً دیالوگ (گفتگوی بین دو نفر) یا منولوگ (تک گویی) یا سولیلوگ (با خود سخن گفتن) و هرگونه صوتی که به معنای خاص از دهان خارج می شود باید در خدمت کار باشد.

لحن: هدف، موقعیت و احساس و رابطه ما نسبت به هر جمله ای که برزبان می آوریم، لحن ما را معین می کند. یک جمله واحد می تواند با تغییری که در لحن گوینده ایجاد می شود معانی مختلف، احساست مختلف و حتی متضادی را به مخاطب ابراز نماید.

ریتم: توجه به ریتم در بیان بازیگر بسیار اهمیت دارد، یگانگی بازی بازیگر با اصل طبیعت که بر مبنای ریتم است بنا شده است و نقصان آن عیب است و فقدان آن نشانه مرگ بازیگر می باشد. می شود با گوش دادن و دقت نسبت به مشاهدات و شنیده ها به ویژه توجه به تنفس، ریتم را جزیی از وجود خود نماییم.

تنفس: صدای بازیگر به کیفیت تنفس او بستگی دارد، پس تنفس باید به شکل مطلوبی صورت پذیرد. بازیگر نباید با قسمت بالای سینه نفس بکشد چرا که بازدهی کمی دارد و صدا آسیب می بیند و بازیگر نفس کم می آورد، بازیگر باید با بینی نفس بکشید (عمل دم) و با دهان آرام و بدون صدا هوا را خارج کند (عمل بازدم)

صدا : صدا بعنوان یکی از مهمترین وسیله ارتباطی علاوه بر اینکه جنبه های متفاوت یک شخصیت را نشان میدهد، در ارائه اندیشه و احساسات فرد نیز اهمیت دارد.

بازیگر ابتدا باید آگاهی کامل از دیالوگ خود داشته باشد سپس با بهره گیری از صدای خود و کنترل تنفسی بهترین راه را برای ارائه دیالوگ پیدا کند تا تأثیر آن بیشتر باشد، لذا بازیگر باید  صدا و بیان خود را پرورش دهد.

ج- بدن: بدن بازیگر از مهمترین عوامل ایفای نقش است بطوری که هر حرکتی روی صحنه نیاز به انعطاف بدنی و نمایشی دارد، بازیگر علاوه بر نرمش و حرکات موزون باید تمرکز ذهنی داشته باشد. بازیگر باید نحوه ایستادن، راه رفتن، نشستن، برخاستن و غیره را بداند چون بازیگر با حرکت به تماشاچی می فهماند که دارای چه شخصیتی است.

بازیگری که در صحنه توازنی در حرکاتش دیده نشود چشم تماشاگر را خسته می کند.

تمرینات بدن فقط شامل دست و پا نیست بلکه شامل؛ مچ دست، انگشتان، لبها، چشم ها و غیره می باشد.

چشم بازیگر در ایجاد ارتباط با تماشاچی بسیار موثر است پس باید روی صحنه طوری قرار گیرد که بهتر دیده شود تا ارتباط بیشتر ایجاد شود.

شیوه های بازیگری

 

الف- شیوه استانیسلاویسکی ( حسی یا درونگرا )

کنستانتین استانیسلاویسکی بازیگر، مدیر تئاتر و از تئوریسین روسی ( 17 ژانویه 1863 – 17 اوت 1938 )

ایشان معتقد بود بازیگر در رسیدن و ایفای نقش باید با نقشی که بر عهده دارد به خوبی همه ابعاد آن را بشناسد به گونه ای که همچون روح خود با آن عجین شود، به عبارت دیگر، بازیگر تماشاگر را وادار می کند تا با او همذات پنداری کرده و بطوردرونی و روحی او را تحت تأثیر قرار دهد.

ب- شیوه برشت ( روایی یا برونگرا )

اویگن برتولت فریدریش برشت نمایشنامه نویس، کارگردان و شاعر آلمانی ( 10 فوریه 1898 – 14 اوت 1956 )

ایشان معتقد بود بازیگر در سرتاسر نمایش باید بداند بازیگر است، به عبارت دیگر بازیگر بیان روایتی را که اتفاق افتاده بیان می کند و به جای ارتباط حسی، تماشاچی را به تفکر و تعقل وا می دارد.

منابع:

بازیگر چیست ؟ بازیگر کیست ؟ ( محمد حامد )

بازیگری ازنگاه دیگر ( رضا فتوت خواه )

نظر یزرگان در تعریف بازیگری  ( مینا کمالیان لاری )

بازیگر کیست و بازیگر چیست؟ ( پیمان امینی )

گردآووری وتنظیم، پیمان کرم زاده




نظرات کاربران