به بهانه اجرای نمایش پرسه های موازی در شهرستان خرم آباد
پرسههای موازی در حوالی مرگ!
تئاتر لرستان- امیر محمد حسنوند؛ داستان "پرسه های موازی" که روایت نمونه هایی از روابط و مشکلات گروه جوان جامعه است، تنوع و گوناگونی هویت و شخصیت در جامعه ای را بررسی می کند که در شلوغی ها و گرفتاری های روزمره اش، انسانیت خود را فراموش کرده است. جامعه ای که افرادش، تنها ایجادکنندگان موجی اجتماعی هستند تا رئالیسم اجتماعی موجود را شکل دهند. این جامعه، شناخت، پرورش و کنترل هویت ها، خواست ها، و مشکلات فردفرد جامعه را از لیست وظایف خود خط می زند و آن را بر عهده ی خود افراد می گذارد. پرسناژهای "پرسه های موازی" افرادی هستند که از سر بی هویتی، خود و جایگاهشان را می جویند.
آمار خودکشی در ایران فقط در سال ۹۶ چهار هزار و نهصد و نود و دو نفر اعلام شده است. یعنی تقریبا ۱۴ نفر در روز اقدام به خودکشی میکنند. این آمار بیشتر به جوانان ۲۵ تا ۳۴ سال مربوط میشود. با این حال در همین سال، ۲۱۲ نفر نوجوان زیر ۱۷ سال نیز اقدام به خودکشی کردهاند. درصد مرگاندیشی در بین دانشجویان ۱۶درصد اعلام شده است و… همین آمار میتواند به خوبی نشان دهد که در کشور ما در کنار تمام فجایعی که اتفاق میافتند، چه فاجعهای دیگری نیز در حال رقم خوردن است!
دو.
«پرسههای موازی» بر اساس یک ماجرای واقعی، روایت خودکشیِ گروهیِ سه جوان ایرانیست. یکی از آنها دختریست(با بازی الهام احمدی) که به زعم خود گرفتار زار شده و میخواهد با مرگی خودخواسته از رنجی که آن موجود ماورائی به او تحمیل میکند خلاص شود. دیگری(با بازی احمد احسانپور) جوانیست که پس از یک شکست عشقی رفیق خود را به قتل رسانده و قصد مجازات خود را دارد و نفر آخر(با بازی کاوه اسدی) بعد از چندین بار تلاش برای خودکشی اینبار در این خودکشی جمعی شرکت میکند تا شاید بتواند از دست خودش خلاص شود. تنها نکات مشترک بین این سه شخصیت، جوانی و اراده برای خلاص شدن از زندگیست و همین نکات پرسههای موازی سه شخصیت را در نقطهای به هم میرساند. نقطهای به نام مرگ!
سه شخصیت برای نوشیدن نوشیدنیهای مرگبار، تاس میاندازند و یکبهیک به کام مرگ فرو میروند. آنها که در زندگی اجتماعیشان شکست خورده و به انزوا کشیده شدهاند، این بار، در یک بازی مرگبار گروهی، به موفقیت میرسند و میتوانند خودشان را از دست خودشان خلاص کنند.
تمام این ماجراها از زبان راویای روایت میشوند. این راوی که خودش را نویسنده معرفی میکند نه همچون دانای کلی که قادر مطلق جهان آفریده خود است، بلکه خود نیز به عنوان یک قربانی مرگاندیشی، فقط تلاش دارد ماجرایی واقعی را بازآفرینی کند.
سه.
کارگردان «پرسههای موازی» با انتخاب متنی اینچنین، دغدغههای خود را نیز به نمایش گذاشته است. دغدغهمند بودن یکی از آپشنهای هنر جدی در کشوری همچون ایران است و کارگردان با انتخابی درست از پس آن برآمده است. اگر طراحی میزانسنها با کمی دقت بیشتر صورت میگرفت تا مخاطب تعویض صحنه را شاهد نباشد شاید «پرسههای موازی به مراتب تاثیرگذارتر میبود.
طراحی صحنهی «پرسههای موازی» به شکل یک قبر با خطوط موازی که به هم نمی رسند اجرا شده است و بازیگران در اینخطهای موازی، نرد مرگ میبازند. این طراحی صحنه را میتوان از نکات برجستهی کار دانست که با ایدهای تماتیک، طراحی و اجرا شده و بر غنای اثر میافزاید.
بازیهای رئالیستی هر سه بازیگر در فضایی غیررئال(خطوط و قبر)، پارادوکسی خوشایند ایجاد میکنند.
چهار.
«پرسههای موازی»، پرسهایست در حوالی مرگ! در حوالی مرگ و مرگاندیشی جوانانی که محصول این جامعه هستند. پرسه در این حوالی، شاید خوشایند نباشد، ولی لازم است. لازم است همچون کسانی که چشم بستهاند بر فاجعههای این کشور، چشم نبندیم. لازم است با چشمهایی تا حد امکان باز، فاجعهها را ببینیم.
"پرسه های موازی" نمایشی است شایسته ستایش و توجه برای افراد جوان جامعه که در موقعیت سنی خود، در پی کشف و ساخت هویت و جایگاه واقعی شان در خود، در خانواده، و در جامعه هستند.